عرفان گلي ماعرفان گلي ما، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره
ني ني وبلاگمونني ني وبلاگمون، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

پسرم عرفان

توی این مدت کجا بودیم؟؟

1396/9/13 17:41
582 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به مامانای گل و نی نی های شیرین شکر که برای خودشون اقا و خانوم شدن. امروز به عقب برگشتم فهمیدم که از فروردین 94 لب تابم خراب شده یعنی نزدیک اولین تولد عرفان عزیزم. و دیگه نتونستم در خدمت باشم.

اولین تولد پسرم رو با همکاران ازمایشگاه و زندایی ها و خاله و مادربزرگ و زنمو و عمو که از شیراز اومده بودن گرفتیم. خیلی خوش گذشت و عرفان تا ساعت 8 شب بیدار بود و اصلا گریه نکرد.

بعدش 12 اردیبهشت 94 عرفان راه رفتنش شروع شد . کم کم تا اینکه رسیدیم به ماه رمضون که اصلا سفره نمیذاشت برامون . پستونک هم داشت کلا تمام سفره ئ خودش رو ماستی می کرد و من افطار نکرذه اقا رو میبردم حمام . یک یز جالب که زمان اذان مغرب سال 4 ماه رمضان شبکه سه سریال پایتخت رو می ذاشت که عرفان یه شورت عینکی و یه رکابی می پوشوندم با اهنگ شروع سریال خیلی بامزه میرقصید .

بعد از ماه رمضان اخر مرداد عروسی عموی عرفان رفتیم شیراز . خیلی خوش گذشت. زمان می گذشت و پسری بزرگتر میشد تا اینکه نمی دونم ابان بود یا اذر که عرفان توی خونه مامانم با بشقاب که نارنگی خورده بوده می رفته اشپزخانه که ظرف رو تحویل مامانم بده پاش روی سرامیک سر میخوره و می افته و بشقاب می شکنه و دست عرفان رو زیر انگشت شست عمیق بریده بود که کتر و بخیه و پانسمان و حدودا ده روزه دستش باز شد و بیچاره مامانم خیلی ناراحت بود که مراقب بچه نبوده .

از اواخر دی 94 داشتیم برنامه مسافرت عید میچیدیم و توی قرعه کشی خانوادگی که اولین بار و با نام عرفان شرکت کرده بودم نفر سوم اسمم در اومد . بنابرین اخر بهمن ماشین رو عوض کردیم و یه پراید ژرفتیم و م وی ام رو برای فروش گذاشتیم. عید هم عروسی عمه عرفان بود و برنامه داشتیم بریم شیراز و بعدش با عموها بریم قشم و خوش بگذرونیم.

همه برنامه ها چیده شد و ششم فروردین شش صبح بعد از نماز صبح راهی شدیم. بخوبی تا قزوین رفتیم و در جاده بویین زهرا ماشین در اثر حواس پرتی خورم از جاده منحرف شد و نتونستم کنترلش کنم و وحشتناک چپ کردیم و از ماشین جز کتاب چیزی نموند و نجات معزه اسای ما شیرین ترین خاطره شد. عرفان صندلی عقب خوابیده بود و در زمان معلق زدن های ماشین بین ساکها گیر کرده بود و شکر خدا از پنجره پرت نشده بود بابای عرفان دنده هاش ضربه دیده بود و یکم ستون فقراتش رب دیده بود که با دوماه استراحت خوب شد و خودم هم در ناحیه کمربند کبودی وحشتناک داشتم و دنده ام شکسته بود که به مرور زمان خوب شدیم. اما عروسی عمه عرفان نتونستیم بریم که همه جمع بودن و خیلی ناراحت شدم که شوهر نتونست در جمع خانواده اش باشه.

برای عرفان قربونی کردیم و به فقیرها دادیم. و برای تولد دو سالگیش که قرار بود شیراز بگیریم پدربزرگ و مادربزرگ از شیراز اومدن.

بعد اردیبهشت 95 مامانم میخواست بره مشهد عرفان رو گذاشتم مهد که زود عادت کرد و دوماهی رفت و بعد به گرمای مرداد رسید و دیگه نذاشتم.

بعد شهریور عمو و زنموی عرفان از شیراز اومدن . بعد تصمیم داشتیم که بهمن بریم برای دیدن اقوام همسرم شیراز که برنامه جور نشد و متاسفانه پدربزرگ عرفان شش بهمن 95 در اثر ایستی قلبی فوت کرد و واقعا شوکه شدیم و خودمون رو رسوندیم شیراز.

بعدش دایی خودم استارا ایستی قلبی کرد و فوت کرذ  دوتا سوگ پشت سر هم روحیه عرفان رو خراب کرده بود .

لذا فروردین 96 تولد عرفان رو خودمون با دایی ها و خاله و مامانم گرفتیمو خیلی خوش گذشت . حقیقتش من خیلی شلوغی رو دوست ندارم. بعد دوباره اردیبهشت 96 عرفان رو گذاشتم مهد چون مامانم رو اذیت میکرد و مدادم میپرید روی دوشش که باهاش کشتی بگیره .بار اولی که گذاشتم خیلی بی قرار شده بود و از مهدش راضی نبود تا اینکه مهد رو عوض کردم ومهد پارسالش گذاشتم که راحتتر بود . عرفان دچار اضطراب جدایی شده بود خیلی نگران بودم با یک مشاور صحبت می کردم و قرار بود بعد از ماه رمضان ببرم رشت که نشد و کم کم خیلی بهتر شد . شهریور عروسی پسر داداشم رو رد کردیم و مهر رفتیم شیراز . از اونجا برای عرفان کتاب های سری قاصدک و شاپرک رو گرفتم. خیلی عالی هستن.

عرفان خیلی علاقه داره. و امروز که اینجا هستم ند روز پیش فهمیدم که ارسال مطلب از طریق تلگرام داریم و گذاشتن عکس راحت شده و دیگه هستم تا زمانیکه خدا بخواد ......

اوه خسته شدم و سرتون بدرد اوردم. خجالت

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان گیلدا
13 آذر 96 18:29
خداروشکر که تصادف به خیر گذشت و عرفان جون سالمه. ایشالله دیگه همیشه براتون شادی باشه
آيناز
15 آذر 96 21:07
ايشالا كه لحظه به لحظه ي زندگيتون خوب و خوش باشه با عرفان جون عزيييز..
برترين وبسايت ايران
16 آذر 96 9:33
سلام متاسفانه فرهنگ استفاده از فضاي مجازي و مهمتر از اون توليد محتواهاي مفيد و سودمند در ايران ما جا نيفتاده و بيشتر سايت ها يا وبلاک ها محتواي طنز دارند و يا مطالب کپي شده و بيفايده که وقت هر کاربري را تلف ميکنداما در کشورهاي توسعه يافته حوزه اسکانديناويي نظير سوئد کانالهاي و صفحات مجازي نقش مهمي در بالابردن سطح دانش افراد دارند که نمونه هاي ايراني اين سايت نظير "وبسايت يکتا فايل yektafile.ir " براي فارسي زبانان وجود داره که توليد محتواي مفيد و جذاب ميکنند براي حمايت از وبسايت يکتا فايل لينک وبسايت يکتا فايل را در وبلاک يا سايت خود قرار دهيد وبسايت يکتا فايل http://yektafile.ir
shadi
20 اسفند 96 21:40
یادش بخیر..فکر کنم منم گیتار زدم..آره..؟؟/..اون تولدش رومیگی..؟..نچ چه قدر خوشگذشت.. ان شا الله سال دیگه و کلی تدارکات که گفتی..واییییییییییییییییییییییییییی عاولیییییییییییییی میشه 
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم عرفان می باشد