از عرفان بابا به بابايي گل
بابايي جونم شلام/ بابايي جونم خيلي دوستت دارم. بابايي ميدونمكه امروز تفلدت هستش. اما من خيلي كوشولو هستم ميتونم بهت بخندم. ميتونم دنبالت راه بيفتم. ميتونم با صداي هاي خاصي صدات كنم تا خوشحال بشي بخندي. ميدونم خنده من يه دنيا برات ارزش داره .
بابايي جونم !!!!!!!! ميدونم كه كمك دست مامانمي و با جون و دل توي نگهداشتنم كمكش ميكني.
بابايي جونم!!!! ! فكر نكني ها كه من ني ني ام و نمي فهمم!!!!!!! اما وقتي منو ميبري دستشويي و تميزم ميكني هم خيلي خوشحال ميشم!! ولي بابايي حيف كه اونقدر بزرگ نيستم برات كادو تولد اونم يواشكي بخرم و سورپرازت كنم!!!
اما بابايي !!!!!!!!!!!!!! ماماني يه چيزايي توي سرشه!!!!!!! اينو از چشماش مي فهمم. آخه ماماني خيلي دوستت داره. ميدونم! ميدونم تو هم خيلي دوستش داري! وگرنه كه من بدنيا نمي اومدم!!!!!! وگرنه كه بموقع خونه نمي اومدي! وگرنه تا ميرسي خونه بهش نميگي : خب! خانومي خوبي كه! خسته نباشي!!!!!!!! بابايي يه دنيا دوستت داريم.