چندتا عكس جديد به درخواست مهديس جون
سلام به همه عزيزان ما بازم اومديم. اينجا پسري بيسكويت مادر ميخوره اما خب اكبنده. باز ميكنم و با ماست و اب جوش نرم ميكنم و حسابي ميخوره
اينجا آقاسوپ رو رويت كردن و با بيتابي دارن خودشون رو براي خوردن مي رسونن
اينجا آقا ليموشيرين ميخورن و خيلي هم دوست دارن. البته بگو چي دوست ندارن؟ ديگه وقتي به پوست پرتقال رحم نمي كنن؟!!!!!!!!!!!!!!!!
و اينجا ليموشيرينش افتاده و تا دستش بدي سيستمش بهم ميريزه.
اينجا آقا خوابشون مياد
و اينجا خوابيدن. عرفاني عادت داره وقتي خوابش مياد الكي گريه ميكنه و اويزونم ميشه. وقتي هم بالش ميزارم روي پام و صداش ميكنم با گريه مياد و وقتي ميره روي بالش سريع سرش رو ميده يه طرف و اگه خوب خسته باشه زودي چشماش ميره.
اينجا آقا قندونو چپه كردن..................و ............
اينجا با توپاش رفته توي طشت حمامش تا من وسايل كيك باباشو كه سوم اذر تولدش بود اماده كنم
اينجا پيشي آشپزخونه من شده و بازي با مشما رو هم خيلي دوست داره
اينجا ورودي آشپزخونه هست و چون يخورده ارتفاع داره سرشو بلند ميكنه تا ببينمش و ببرم داخل . كه البته اگه نبينم دهنشو ميزنه به اون لبه.
اينجا وقتي ماماني نماز ميخونه خودشو ميرسونه و اونقدر نگام ميكنه تا نگاهش كنم و بخنده. تازه مياد زير چادرم و از پام ميگيره
اينجا خودشو بلند ميكنه اما هنوز نمي تونه چهار دست و پا بره . اما خوب سينه خيز ميره
اينجا هم با روروئكش بازي مييكنه
پسره ي شلوغچي!!!!!!!!! بهش ميگرم پسره ي بلا!!!!!!!!! ميخنده!!!!!!!!!!!
اينجا مايه كيك رو ديده فكر ميكنه فرنيه احتمالاو تقلا ميكنه كه بهش برسه/
اينجا هم پودر كيك دستش و ميگه من خودم براي بابايي گلم كيك ميپزم
آخرشم خودشون بيسكويت خوردن كه نميذاره پيشبند ببندم و تازه نميذاره يه قطره روي لباسش بريزه اگه غليظ باشه. چون خودش سرشو ميره جلو.
اينم براي حسن ختام اين پست كه اقا خوشحالن