عرفان گلي ماعرفان گلي ما، تا این لحظه: 10 سال و 19 روز سن داره
ني ني وبلاگمونني ني وبلاگمون، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

پسرم عرفان

سوم تیر و واکسن دوماهگی پسرم و4 تیر و خوب شدنش

1393/4/3 17:18
3,048 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام عزیزانم. دوستای خوبم. مامانای مهربون.امروز روزی هست که دلبندم واکسن داره خیلی نگران این روز بودم که بالاخره رسید.صبح پسرمو آماده کردم و توی کریر گذاشتم و با کمربند ایمنی بستم و راهی مرکز بهداشت شهید محمدزاده شدم . بعد از اندازه گیری قد و وزن که قدش 58 و وزنش 4100 و دور سرش 39 بود تدارکات تزریق واکسن انجام شد. دوتا قطره اول توی دهانش ریختن و دوتا آمپول یکی به ران چپش و یکی دیگه به ران راستش زدن. همچین گریه کرد که توی هردو تزریق از گریه نفسش رفت. خواستم اونجا شیرش بدم گفتن اینجا مردا میان و نمیشه. لذا بردم درمانگاه اطفال و اونجا هم وزن گیری شد و راجع به برفک دهانش سوال کردم و بعد زودی برگشتم به ماشین و دوباره عرفان رو توی کریر گذاشتم و با کمربند بستمش و راه افتادم اول گریه می کرد و تا راه افتادم اروم شد و خوابید و منم به سرعت اومدم خونه.

 

اینجا اومدم خونه و شیرش دادم و خوابیده اما بی قراره و حالش اصلا خوب نیست. چون 8 صبح بهش استامینوفن داده بودم و موندم تا ساعت 12 هم بهش دادم و حالا که ساعت تازه 5 شده بازم بهش  دادم و خوابیده تب نداره اما حال هم نداره. گاهی بیدار میشه و ناله می کنه و دوباره خوابش می بره.خدا امشب رو بخیر بگذرونه . آدم دلش میسوزه. خب پاره تنمه. محمد میگه نمیشد این امپولا رو بهش نزنن. آخه تحمل گریه و بیتابیشو نداره. میگم نه باباییش! برای سلامتی آینده اش لازمه. اینا عکسای بعد از واکسن هستش.

 

حالا که ساعت شش و نیم عصره. احساس می کنم عرفان از صبح و ظهر خیلی بهتره خدا کنه شب راحتی داشته باشه
مگه میتونستم بهش دست بزنم زار میزد. اما الان خیلی بهتره.

اما نه. شب که شد ساعت 8 به بعد تبش شروع شد.دستمال و اب ولرم اوردم و روی پیشونیش و شکمش گذاشتم.خنک می شد اما باز تب می کرد تا 11 شب اینطوری کردم و بعد بردم حموم و توی وانش یه 5 دقیقه اب بازیش دادم و خنکش کردم و بردم یه رکابی بهش پوشوندم اما بازم تب کرد و استامینوفن ساعت 12 شب رو بهش دادم باز دستمال خیس روی شکمش و پیشونیش گذاشتم تا خوابش برد و منم خوابم برد

یهو ساعت 3 از خواب پریدم دیدم بازم تب داره هم دستمال گذاشتم و هم شیرش دادم و هم جاشو عوض کردم و قطره استامینوفنش رو دادم و بعد نمازمو خوندم که دیگه ساعت 4 رو گذشته بود و داشت اذان میداد. بعد خوابم برد و صبح بلند شدم ساعت 7 دیدم حالش خوبه و تبش قطع شده و داره بازی می کنه.چند تا عکس ازش گرفتم و کلی بازی کردیم.

 

حالا هم کنارم خوابیده یه لحظه تبشو چک میکردم که از خواب پرید و دادش در اومد.نازی پسرم نترس مامانی. داشتم تبتو می دیدم.مامانی من پستونک دادم خوابش برد. خواب خوش ببینی گلم. با فرشته ها بشینی گلم. بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

 

 

پسندها (14)

نظرات (26)

♥ مامان مهیلا ♥
3 تیر 93 18:17
آخی الهی فداش شم خیلی سخته منم نگرانم 20 روز دیگه هم نوبت مهیلاست خدا خودش کمک کنه مواظب عرفان باشین
مامان پریاو رادمهر
3 تیر 93 18:51
عزیزم 2 ماهگی گل پسرت مبارک می دونم خیلی سخته مخصوصا اولین واکسن راجب برفک دهان باید بگم که من یه مدت زیادی در گیر بودم تا خوب شد اول از همه من پد می زاشتم چون شیرم خیلی می رفت واین خیس بودن پد باعث شده بود محیط سینم مرطوب بشه و قارچی که دیگه نذاشتم وقطره بنفشه تو دهن رادمهر ریختم کم در حد دو سه قطره روی گوش پاک کن که خوب شد و دیگه نیومد من قطره نیستاتین اگه اسمشو اشتباه نگم زدم اما بی فایده بود بنفشه رو با یه بار استفاده جواب گرفتم
مامان جونم(سوگند من)
3 تیر 93 19:11
عزیز خاله دو ماهگیت مبارک قربونت شکل ماهت بشم عسلم مامانیش کمپرس اب گرم و سرد یادت نره خیلی خوبه اگه دیدی تب داره با دستمال ولرم تبش و بیار پایین عزیزم دیگه ماشالله خودت استادی راستی پستم ناقصه کامل شد رمز و برات میفرستم مهزاد جونم
مامان امیرعلی
3 تیر 93 19:33
سلام عزیزم خداروشکر ک زدی عزیزم امشب مواظبش باش ک تب نکنه و تبش بره بالا....خطرناکه الهی فدای بی حالیش بشه خاله اش
فاطمه ع
3 تیر 93 20:28
الاهی عزیزم
ترنم
4 تیر 93 10:03
عزیزم ئو ماهگیت مبارک باشه آفرین به این پسر قوی که واکسن ها رو تحمل میکنی همیشه سالم باشی عرفان چوچولو
مامان الیار
4 تیر 93 10:06
دو ماهگیت مبارک گل پسر الهی صد ساله شی. مامان مهزاد خدا رو شکر به خیر گذشت وزنش هم خوبه. من هم فردا الیار رو می برم واسه واکسن. خیلی می ترسم . برامون دعا کنین
مامان علی
4 تیر 93 10:49
خدا رو شکر که از دست واکسن هم راحت شدی انشالله کامل خوب بشه . بووووووووش
مامانی
4 تیر 93 15:17
دوماهگی گل پسرمون مبارک .... وای چقدر بیحال شده طفلی .... انشالله که همیشه سالم و سلامت باشه
ابجی سجا
5 تیر 93 11:16
پروردگارا. انکس که صادقانه یادم میکند هر لحظه عاشقانه یادش کن.
ابجی سجا
5 تیر 93 11:16
اخي
خاله محمدطاها
5 تیر 93 19:25
سلاممممممممممممممممم عزیزم انشاا.... دیگه تب نکنه حتی برای واکسن ولی من خواهرزادم تب کرد بردیم دکتر گفت رو شکمش دستمال نذارید همونطور که سریع پایین میاد همونطوری زود بالا میره فقط پیشونی بذارید دوستم ماچ مخصوص عرفان جونم یادت نره
خاله محمدطاها
5 تیر 93 19:27
من شمارو به مسابقه دعوت میکنم تو وبتون به نمایش بذارید با جوابای خودتون مرسی به ماسرزدیدعرفان جونم ماشاا.... روز به روز خوشگلتر میشه خیلی هم تغییر کرده
مامان ارسطو
6 تیر 93 1:10
چه گل پسری به به..... خدا براتون از هر چی بدی حفظش کنه. خوشحال میشم به پسری منم سری بزنید
مامان کوروش کوچولو
6 تیر 93 3:22
عزیزم خدا را شکر که زیاد مشکل نداشت این میکروبهای ضعیف شده (واکسن ) را باید تا 1.5 بعد هم 6سالگی بزنی خودتون ماشااله استادی ولی یک پیشنهاد که دکتر کوروش من بهم داد این بود که چون هرواکسنی که توی ران مخصوصا ران چپ زده بشه باعث تب میشه و اون از همه واکسنها دردش بیشتره باید وقتی رسیدید خانه تا یکساعت جای واکسن قالب یخ بزارید (کمپرس سرد ) و 24 ساعت آب گرم ( کمپرس گرم ) این باعث میشه خیلی خیلی زودتر خوب بشه و از همه مهمتر درد پاهاش تسکین پیدا کنه منم برای کوروشم که الان ماشااله یکسال و هفت ماهش هست همین روش را بکار بردم که خیلی خیلی خوب بود عزیزم . عرفان جون خاله ماشااله قوی هست فداش بشم
مامانی
7 تیر 93 0:38
سلام ، آخی چقدر واکسن زدن واسه بچه دل میخواد ، من خودمم گریه میکنم باور کن! الحمدلله که خوب شد و تب ش طول نکشید .
مامان عليرضا
7 تیر 93 17:30
خدا رو شکر که حالت بهتر شد عزیزم. انقدر این واکسن زدن برام وحشتناکه که هر وقت موقع واکسن علیرضا میشه از چند وقت قبلش حال خودم به شدت بد میشه.
ابجی سجا
7 تیر 93 18:11
ماااااا ابيم
مامان حبه قند
7 تیر 93 20:04
باز خوبه با آرامش برخورد کردی من از تب کردن بچه ها می ترسم. عزیز دلم. اوخش کردنو
ابجی سجا
7 تیر 93 23:43
ماه رمضان امد و دلت جشن گرفت گلبرک خنده ها بر روی لبت نقش گرفت اشک شوق می رقصد و می لرزد بر گونه هات نغمه ی یارب یارب بر کلامت اهنگ گرفت التماس دعا
pany
7 تیر 93 23:53
2 ماهگی عرفان جون مبارک باشه
مامان دینا
8 تیر 93 14:15
خاله جوندو ماهگیت مبارک قربونت شکل ماهت بشم قشنگم خدا رو شکر زود خوب شدی خاله بوووووووووووووووووووووس از روی ماهت
مامان ارسطو
8 تیر 93 17:41
مرسی که اومدین پیشمون. پسر شما هم گله گلابه قند عسل جیگر جیگره هورااااااااااا با تبدل لینک موافقید؟؟؟ اگه دوست داشتید خبرم کنید. راستی ماه مبارک رمضان هم بهتون تبریک میگم التماس دعا
مامانی مهربون
10 تیر 93 15:18
سلام گلم تا 12 ماه رمضان باید صبر کنی چیستان هارو برات خصوصی میفرسم البته شا یدم شد10 ماه رمضان
مامانی مهربون
14 تیر 93 14:30
سلام گلم حواث پرتی منو ببخش تو تمام سوالاتو درست جواب دادی اونم میشه سر
محمدهادی
30 آذر 96 19:09
سلام.خوبید شما؟یه جوان 30ساله هستم چندین سال قصد دارم ازدواج کنم ولی بخاطر مشکلات مالی نمی توانم ازدواج کنم اگر امکانش هست به من کمک مالی کنید تا ازدواج کنم ممنون.شماره تماس 09033052928. شماره عابربانک ملی(6037997213792667 )قربانی هستم.متشکرم.الله وکیلی اگر ناچار نبودم این پیام نمیدادم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم عرفان می باشد