سوم تیر و واکسن دوماهگی پسرم و4 تیر و خوب شدنش
سلام عزیزانم. دوستای خوبم. مامانای مهربون.امروز روزی هست که دلبندم واکسن داره خیلی نگران این روز بودم که بالاخره رسید.صبح پسرمو آماده کردم و توی کریر گذاشتم و با کمربند ایمنی بستم و راهی مرکز بهداشت شهید محمدزاده شدم . بعد از اندازه گیری قد و وزن که قدش 58 و وزنش 4100 و دور سرش 39 بود تدارکات تزریق واکسن انجام شد. دوتا قطره اول توی دهانش ریختن و دوتا آمپول یکی به ران چپش و یکی دیگه به ران راستش زدن. همچین گریه کرد که توی هردو تزریق از گریه نفسش رفت. خواستم اونجا شیرش بدم گفتن اینجا مردا میان و نمیشه. لذا بردم درمانگاه اطفال و اونجا هم وزن گیری شد و راجع به برفک دهانش سوال کردم و بعد زودی برگشتم به ماشین و دوباره عرفان رو توی کریر گذاشتم و با کمربند بستمش و راه افتادم اول گریه می کرد و تا راه افتادم اروم شد و خوابید و منم به سرعت اومدم خونه.
اینجا اومدم خونه و شیرش دادم و خوابیده اما بی قراره و حالش اصلا خوب نیست. چون 8 صبح بهش استامینوفن داده بودم و موندم تا ساعت 12 هم بهش دادم و حالا که ساعت تازه 5 شده بازم بهش دادم و خوابیده تب نداره اما حال هم نداره. گاهی بیدار میشه و ناله می کنه و دوباره خوابش می بره.خدا امشب رو بخیر بگذرونه . آدم دلش میسوزه. خب پاره تنمه. محمد میگه نمیشد این امپولا رو بهش نزنن. آخه تحمل گریه و بیتابیشو نداره. میگم نه باباییش! برای سلامتی آینده اش لازمه. اینا عکسای بعد از واکسن هستش.
حالا که ساعت شش و نیم عصره. احساس می کنم عرفان از صبح و ظهر خیلی بهتره خدا کنه شب راحتی داشته باشه
مگه میتونستم بهش دست بزنم زار میزد. اما الان خیلی بهتره.
اما نه. شب که شد ساعت 8 به بعد تبش شروع شد.دستمال و اب ولرم اوردم و روی پیشونیش و شکمش گذاشتم.خنک می شد اما باز تب می کرد تا 11 شب اینطوری کردم و بعد بردم حموم و توی وانش یه 5 دقیقه اب بازیش دادم و خنکش کردم و بردم یه رکابی بهش پوشوندم اما بازم تب کرد و استامینوفن ساعت 12 شب رو بهش دادم باز دستمال خیس روی شکمش و پیشونیش گذاشتم تا خوابش برد و منم خوابم برد
یهو ساعت 3 از خواب پریدم دیدم بازم تب داره هم دستمال گذاشتم و هم شیرش دادم و هم جاشو عوض کردم و قطره استامینوفنش رو دادم و بعد نمازمو خوندم که دیگه ساعت 4 رو گذشته بود و داشت اذان میداد. بعد خوابم برد و صبح بلند شدم ساعت 7 دیدم حالش خوبه و تبش قطع شده و داره بازی می کنه.چند تا عکس ازش گرفتم و کلی بازی کردیم.
حالا هم کنارم خوابیده یه لحظه تبشو چک میکردم که از خواب پرید و دادش در اومد.نازی پسرم نترس مامانی. داشتم تبتو می دیدم.مامانی من پستونک دادم خوابش برد. خواب خوش ببینی گلم. با فرشته ها بشینی گلم. بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس