عرفان گلي ماعرفان گلي ما، تا این لحظه: 10 سال و 17 روز سن داره
ني ني وبلاگمونني ني وبلاگمون، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه سن داره

پسرم عرفان

بالاخره پسري ختنه شد و عكسهاي شيراز اماده شد

1393/8/20 20:21
3,850 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزيزانم. دوستاي گلم. ماماناي مهربون. خاله هاي شيرين شكر. همه و همه. عزيزانم قرار بود كه 2 ابان پسري ختنه بشه كه از دكترش خواستم بندازه بعد از تاسوعا و عاشورا كه چهارشنبه هست تا پسري بتونه توي مراسم شركت كنه. بعد از مراسم با كلي استرس شب رو صبح كردم و بردم بيمارستان همكارام گفتن دكتر مرخصيه و باهاش تماس گرفتن و دكتر هم گفت كه يكشنبه يعني 18 آبان بيارمش. من پذيرشش كردم و ازمايشاتش انجام شد و البته اينجوري بهتر شد چون بهداشت گفته بود كه پايان 7 ماه يه آزمايش كم خوني داره كه الحمدلله هموگلوبينش 11 بود و خيلي خوبه.و ديگه خلاصه كنم كه سرتون بدرد نياد يكشنبه 5 ونيم صبح شيرش دادم و 7 و نيم صبح رفتيم بيمارستان و اقا از گرسنگي زمين و زمان رو بهم ريخته بود تا اينكه 8 و نيم رفت اتاق عمل و منم تا اتاق استراحتشون اجازه داشتم برم تو و هي برام خبر مي اوردن كه ارومه و داره بازي ميكنه ولي من ميدونستم دروغه چون عرفان تحمل گرسنگي رو نداره اول ازم پستونك خواستن و بعد كه داشتم شيراماده ميكردم تا عملش تموم شد بخوره كه شير رو بردن داخل و بعد از 5 دقيقه اومد . واي پسري از بس جيغ زده بود تا نيم ساعت دلش توي بغلم ميلرزيد و بغل هيشكي هم نمي رفت و تازه شيشه شير رو هم ول نميكرد تا اينكه استامينوفن داديم و توي بغلم خوابيد و بعدش ترخيص شد و اومديم خونه و نيم ساعت خوابيد و بيدار شد و شروع كرد به بازي كردن. روز اول استامينوفن هر 4 ساعت دادم و اما از دوشنبه ديگه ندادم. امروز هم كه چهارشنبه هست پانسمانشو كاملا باز كردم. هيچكس جرائت ديدن زخمش رو نداره جز خودم. فردا شام ختنه سوران و بدنيا اومدنشو رو باهم ميديم و دوشنبه هم شيريني ختنه اش رو داديم. ولي بالاخره بعد از كلي استرس راحت شدم. تازه دكتر گفت كه چسبندگي هم داشته براي همين موقع ادرار كردن زور ميزد .

حالا براي تكراري نشدن حرفهامون چندتا از عكسهاي شيراز رو ميزارم.راستي ما شيراز براي عمو ميثم عرفان خواستگاري رفتيم اونم كجا؟ فسا!!!!!!!!!!!! حالا عرفان يه زنموي ديگه داره.

 

اينجا روزاي اول مهر هست و عمو مهدي يه گوشي اپل براي باباي عرفان از كويت فرستاده و باباييش هم مدام ازش عكي ميگيره. اول مهر و شيراز گرم.

اينجا هم اقا رو ميخوابونم و بعد از نيم ساعت ميام با اين صحنه مواجه ميشم.

اينجا هم شاهچراغه اقا اولش حالش خوب بود ولي بعدش كه يهو دعاي كميل شروع شد و ازدحام جمعيت رو توي حرم ديد يه قشقرقي بپا كرد كه نفهميدم چجوري از حرم بدون زيارت خارج شدم.

تا اينكه بيرون اومديم و لخت شد و شير خورد و دست از پا درازتر اومديم خونه.

اينجا سعديه هست اقا روي قبر سعدي داره باهاش احوال پرسي ميكنه.

ميگه اقا سعدي؟ مگه نگفتي مرد نكونام نميرد هرگز؟ پس چرا مردي ؟

اينجا هم به نوبت نگهش داشتيم و بستني خورديم اقا قيامت ميكنه براي خوردن.

اينجا حافظيه هست و اقا ديگه بيقرار شده و شير ميخواد

اقا شير خوردن با داد و بيداد و زحمت كشيدن و خوابيدن و ما هم اومديم خونه.

اينجا هم حياط مادرجون اينا كه مامان بابايي ميشه. شما بازي مي كني و ماماني لباس ميشوره

اينم مريمي دخمل عمو بزرگه كه 2 سال و 3 ماهشه و خيلي شيرين زبونه و عرفان رو هم دوست داره

اينم عمو ميثم كه براش رفتيم فسا خواستگاري كه عرفانم باهام بود و هد مجلس شده بود تازه زنمو تازه هم خيلي عرفان رو دوست ميداره!!!!!!!!!!!!! عرفانم زنمو رو دوست دارهبوس

عرفان و دخترعمو زهرايي كه يك سال و 3 ماه داره

عروسكهاي انگشتي كه مسير رفت هواپيما به بچه ها كادو ميداد

عرفاني و زهرايي روز رفتن عمو و زنمو و زهرايي كه بخاطر عرفان زحمت كشيده و از لامرد اومده بودن شيراز

دخمل عموجون نرو به پات بيفتم خوبه؟ دلم برات اندازه فندق ميشه ها!!!!!!!!!!!!!

پس حالا كه ميري بزار پاتو بخورم يا ببوشم؟!!!!!!!!!!!

نيگاه كنين خاله جوني ها!!!!!!!!!!! مامانيم با اون دست مريضش برام كلاه بافته اونوقت ببين كجاي سرم مونده؟!! ماماني ؟!!! ولي بد نشد اول صبح كه بر ميگشتيم رشت هوا سرد و تازه شمال سرد و باراني بود پسرم.

اينم حاج بابا 6 صبح و فرودگاه شيراز . هم عرفان كلي با حاج بابا حال كرد و هم حاج بابا خيلي عرفان و كلا بچه ها رو دوست داره. ممنونيم اقاجون . خيلي محبت كردين

عرفاني توي اسمون بين زمين و هوا و لابلاي ابرها

به خونه خوش اومدي پسري منمحبت

پسندها (8)

نظرات (21)

♥ مامان مهیلا ♥
21 آبان 93 15:03
مبارکه ختنه کردنش ماشالله تو عکسا چه ناز شده خدا براتون حفظش کنه به ما هم سر بزنین
گیلدا
21 آبان 93 18:05
ناز پسری مبارکه ختنه شدی خدا واسه پدر و مادرت نگهت داره بووووس
مامان علی
21 آبان 93 20:03
سلام. خدا رو شکر که ختنه هم کردین....ماشالله چقدر بزرگ شده. . الهی قربونش بشم. ..دستت هم درد نکنه عجب کلاهی....
مينا مامان اميرعلي
21 آبان 93 20:04
عرفان جون ختنه شدنت مبارك...مردي شدي واسه خودت حالا چرا اينقدر دير؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مهزاد مامان عرفان
21 آبان 93 23:33
سلام دوستاي گلم ببخشين كه به تك تك شما نميتونم پيام تشكر بدم اما اينجا از لطف همه قدرداني ميكنم. ميناجونم عرفان بدنيا اومدني سوراخ قلبي داشت و اكثرا نفسش ميرفت موقع گريه كردن براي همين دكترش گفت بزار سوراخش بسته بشه بعد كه 2 مهر توي شيراز اكو كرديم و سوراخش كاملا بسته شده بود و مونديم كه بياييم خونه ختنه كنيم كه خونه راحتتريم و بهتر ميتونه استراحت بكنه. هرچند از اون لحظه كه اومده خونه بازي ميكنه. تازه مرضيه جون كلاهشو شكافتم كه مدلشو عوض كنم و بزرگتر ببافم كدستم مهلت نميده. در ضمن يه سرهم سبز خوشرنگ براش شروع كرده بودم كه رسيده به بالاتنه و بخاطر دستم مونده ميخواستم جلوشو يه طرح قشنگ ادم برفي و برف و درخت بندازم كه توي مجله موگه كودكان ديده ام. تازه براي عرفان پارچه گفم كه سوشرت شلوار يا شلوار پيشبندي با كت بدوزم كه مخمل كبريتي زرشكي هست. براي دخمل عمو زهراي هم دوتا پارچه گرفتم كه براي سارافون خوشگل بدوزم هركدوم اماده شده عكسشو ميذارم توي وبلاگم
مامان عليرضا
22 آبان 93 12:52
سلام به عرفان جون و مامان مهربونش. مبارکه عزیز دلم که دیگه مردی شدی برای خودت عکسا هم ماشالا هزار ماشالا خیلی ناز بودن.خدا براتون نگهش داره و شما رو برای عرفان جون.
مامان بردیا اریایی
22 آبان 93 14:29
سلام مبارکه حالا دیگه مردی شدی واسه خودتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دست مامانی هم درد نکنه و زنعموی جدید هم مبارکه
مامان امیر علی
24 آبان 93 9:45
سلام مهزاد جون چند شب قبل رفتم سونو و گفت احتمالا دخمل باشه نی نی برا اسمش هم ب نتیجه نرسیدیم هنوز... همسری میگه اسم مذهبی و من اسم مذهبی خاصی ندیدم که به دلم بشینه.... ممنون میشم اسم خوب دیدی بهم بگی
ترنم
24 آبان 93 10:34
ختنه سوران مبارک گل پسری منم میخوام امیر مهدی رو ختنه کنم همیشه به سفر همیشه خوش باشین
خانوم ِ خونه
24 آبان 93 11:43
آخی عزیزم چه بزرگ شده میخواستم بپرسم چه دیر ختنه شده، که دیدم جواب دادید خدا رو شکر
میم مثل مادر
24 آبان 93 12:27
سلام همه عکسها عالی بود و کلی باهاشون به اداهای این پسمل خندیدم. مامانی چرا قبل از ختنه بهش استامینوفن ندادی؟من سر پسرم اول استامینوفن حد.د نیم ساعت قبلش داده بودم و دوما اون را خیلی کوچیک بود ختنه کردم.بزرگ میشن کمی سخت میشه اما بهرحال مبارکش باشه
آذر اکبری
25 آبان 93 11:26
سلام.کار خوبی کردی ختنه اش کردی.مبارکه.ایشاالله دامادیش
مامان دینا
25 آبان 93 12:25
مبارک باشه عرفان جون
مامان امیرعلی
26 آبان 93 9:28
سلام اره یادمه... مرسی مامانی خدا عرفان جونو واست نگه داره... خوشحالم که حضورت پر رنگه...
مامان افسانه
27 آبان 93 21:45
سلام دوست گلم از اینکه به وبم اومدی خیلی ممنونم خدا گل پسر ناز و ماهتو برات نگهداره عکس اولی خیلی خوردنی شده لباسهای سقا خیلی بهش میاد الهی همیشه در پناه حق باشه و حسینی زندگی کنه
هدی (مامان آرش)
28 آبان 93 2:19
سلام عزیزم.ببخش اینقد دیر اومدم. ماشالا عرفان جون چه بزرگ شده.کاراشم جلوتر از سنشه.ایشالا که سفر خوش گذشته. عرفان جون تو حیاط چه خوشی میگذرونی.آفرین خوش به حالت.من مجبورم همش آرشو محدود کنم.اصلا جایی برای گشتن و بازی کردن نداره.آپارتمان نشینیه و یهوجب جا. لباس محرمیا چه بهت میاد عزیزم. ختنه هم مبارک باشه ایشالا دومادیت عزیزم.
مامان حبه قند
28 آبان 93 2:43
مبارک باشه کندین و بریدین.بسلامتی.وای چقدر عکس ایشاله همیشه به گردش و تفريح
ابجی سجا
28 آبان 93 13:59
به اندازه دلتنگی سربازان بی مرخصی زندونیای بی ملاقاتی قناری های توی قفس مریض های بی نفس و دل های بی کس بیادتم اااااابيم
T
29 آبان 93 21:07
سلام مرسی که سر زدین با حرفاتون روحیه گرفتم مااااشاالله چه پسر خوشگلو خوشمولی داری خدا حفظش کنه [پاس
مهزاد مامان عرفان
پاسخ
ممنون عزيزم انالله باباي خوبي براي بچه ات بياد. در وهله اول بابا مهمه
سقف پلی کربنات
14 مرداد 95 16:34
ماشاا... بسیار زیباست
مانیسا
19 اردیبهشت 01 15:43
هعی ...........💔 بچرو زدی ناقص کردی بد خوشحالم هستی ؟!؟!   کی فرهنگ ما میخواد درس شه من نمیدونم 
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم عرفان می باشد