دل نوشته بابایی
سلام به همه دوستان
سال نو همتون مبارک امیدوارم سالی پر برکت همراه با خوشی داشته باشین این سفره هفت سینی هست که با مامان عرفان تا اخرین لحظه تحویل با بدو بدو آماده کردیم اما دیروز ماهی هامون مرد. سفره ما نسبت به سایر دوستان خیلی ساده هست . امسال از دستمون این براومد تا سال دیگه خدا چی بخواد.
موضوع اینه که خیلی وقته دلم میخواد اینجا برای پسرم دل نوشته بزارم تا وقتی بزرگ شد و سواد خوند و نوشتن رو داشت ازم دلگیر نباشه که توی وبلاگش هیچکاری براش نکردم.
نمیدونم از کجا شروع کنم من به عنوان یه پدر مهمترین دغدغم اینکه همسر و بچه ام صحیح و سالم باشن
این دل نوشته واسه کسی است که میخواد پا به این جهان بذاره از الان یه حسی دارم که مفهومش حس پدرانه هست این حس تمام وجودم رو فرا گرفته دوست دارم یه پدر نمونه برای پسرم باشم از هر لحاظ براش کم نذارم حدودا یکماه و چند روزه دیگر این کوچولوی من به دنیا میاد این یکماه رو دارم روزشماری میکنم
اما میترسم به وظایفم که بعنوان یه پدر شایسته هست برای پسرم درست عمل کنم. منظورم خوراک ,پوشاک و مسکن نیست منظورم چیزی هست که خدا دوست داره
برای پسرم اول آرزوی سلامتی دارم و بعدش دوست دارم به او بگم خیلی خیلی دوستش دارم و بهش بگم باهاشم و تا اخرش مثل یه کوه پشتشم
دوست دارم اگه یه موقع براش کم بذارم از دستم دلگیر یا ناراحت نشه و مطمئن باشه تمام تلاشم رو برای خوشبختی پسرم خواهم کرد.
اینکه پسرمو چقدر دوست دارم خدا میدونه. انشالله خدا نصیب و روزی کسایی بکنه داشتن فرزند سالم و صالح رو که در آرزوش هستن و قدر این نعمت الهی و چراغ و روشنایی زندگی رو میدونن. خدا عرفان ما رو هم صحیح و سالم بهمون بده و برامون حفظ کنه.